۱۳۸۹ اردیبهشت ۳۱, جمعه

به‌ تاسی از محمد نوری‌زاد

محضر رهبر گرامی جمهوری اسلامی ایران، حضرت آیت الله خامنه‌ای


شاید به خاطر بیاورید خطاب بالا را از اوّلین نامه «محمّد نوری‌زاد». همان نامه‌ای که چند خط پایین‌تر شما را پدر خطاب می‌کند و دعوت به عذرخواهی از مردم. همان‌ نامه‌ای که امروز به خاطرش در زندان تحت امر شما محبوس و مضروب است، به گواه دخترش ضربه مغزی شده است، و بینایی‌اش معیوب. این است عدل علی؟


این نامه را خطاب به شما می‌نویسیم به تاسی از او، آزادمرد روزگار تلخمان، که این روزها خبر ضربه مغزی شدنش در زندان خوشنام تحت امرتان - اوین - تلخی‌اش را دو چندان کرده‌ است. می‌نویسیم که بدانید، و نزدیکانتان که از نامه نگاری‌های به رهبری می‌نالند بدانند، نوری‌زادها از یاد ما نخواهند رفت. که بدانید و بدانند هیچ فقهی و هیچ فلسفه‌ای شما را از پاسخگویی مبرّا نمیکند، و بدانید و بدانند قلم را هیچ فقهی و هیچ فلسفه‌ای و هیچ اسلحه‌ای خاموش نکرد‌ه است و نخواهد کرد.


به چه جرمی؟‌ چه مضحک است و چه زهر که در این روزگار نویسندگانمان را باید غرقه‌‌‌ در خون در مخمسه‌ها بیابیم به بهانه‌ی واهی «توهین». هم شما را پدر خطاب کردن و مشفقانه پند به عذرخواهی دادن توهین است و هم چون مجید توکّلی، شما را «دیکتاتور» خواندن؟ اگر آن یکی حسب به توهین می‌شود، پس لابد این یکی عین واقعیت است، و اگر «دیکتاتور» را بر نمی‌تابید، پس چگونه پاسخ «پند» را به «شلّاق» می‌دهید؟


محمّد را آزاد کنید. باور کنید نه تنها گذاشتن یار ایّام شباب اسباب احترام نیست، و نه زیر پای رفیق روزگار رزم‌ را خالی کردن. و باور کنید چشم همه به برخورد شماست با این نامه‌ها.


مرگ حقّ است و برای همه. خداوند عمر همه مومنین را زیاد کند و عاقبت همه را به خیر. مشفقانه از ما بپذیرید «پدر»:‌ سنّ و سال شما منش متفاوتی می‌طلبد.


با طلب عافیّت



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر