۱۳۸۹ خرداد ۱۰, دوشنبه

تاملی در نحوه واکنش ما به ردشدن درخواست مجوز راهپیمایی خرداد

خرداد پارسال که شروع جنبش بود رویه ما این بود که درخواست راهپیمایی از طرف موسوی و کروبی به معنای این هست که ما حامیان بدون توجه به پاسخ حکومت راهپیمایی برگزار میکنیم.

اما الان خرداد امسال هستیم و من فکر میکنم استراتژی ما باید طور دیگه‌ای باشه.

اگه بدون توجه به جواب حکومت راهپیمایی کنیم یعنی همون کاری که تا حالا کردیم رو مجدد تکرار کردیم. پیش بینی ادامه وضعیت هم ساده است. اولا حکومت چون می‌دونه که ما به پاسخش محل نمیگذاریم حتما درخواست رو رد میکنه. این طوری اولا قبول نکردند که ما حق راهپیمایی داریم. ثانیا مسولیت هر اتفاقی که بیافته رو گردن برگزار کننده ها می‌گذارند. و سوم که بهشون تو ادامه برنامه پرونده سازی برای دستگیر شده ها و احیانا سران جنبش کمک میکنه که راهپیمایی بدون مجوز انجام شده.

اما اگه منتظر جوابشون بشیم (که مطمئنا نه هست) و بعد موسوی و کروبی مجددا در جواب رد اونها درخواست مجوز کنند برای هفته بعدش و ما هم عملا صبر کنیم و منتظر جواب درخواست بعدی بشیم اونها تو آچمز قرار میگیرند. چند بار که درخواست مجوز رسانه‌ای شده ما رو رد کنند ما دیگه عملا دست بالا رو میگیریم با برگزاری راهپیمایی بعد از چند بار رد شدن چون که ما درخواست مکرر دادیم و خودتون باعث شدید راهپیمایی خارج از چهارچوب صورت بگیره.

این طوری ما به هدفمون که تثبیت اجرای اصل ۲۷ و تجمعات آزاد هست نزدیک تر میشیم. صرف راهپیمایی کردن الان فقط یک کتک خوردن در راستای کتک خوردنهای طول سال پیش و دستگیریهای مجدد میشه. اما برخورد متفاوت ما با اصرار بر گرفتن مجوز ما رو بیشتر به هدف برگزاری تجمعات آزاد کمک می‌کنه.

این استراتژی البته دوربینی و صبر حامیان رو می‌طلبه و اعتماد کامل به رهبران. برای رهبران جنبش دعوت به صبر و تکرار درخواست مجوز می‌تونه باعث ایجاد بدبینی بشه بین حامیان که رهبران میخواند سازش کنند. با هشیاری ما دست رده های بالا برای گیر کشوندن اونها باز میمونه.

۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه

اگه میشد چــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی می‌شد!

آخه‌‌ بنده‌ی خدا دکتر سروش جان، این مراجع که دیگه اون «روحانی» های نون و ماست خوری که گوشه یک اتاق کوچیک یک میز کوچیک مکتبی داشته باشند و سرشون به خوندن و نوشتن گرم نیستند که.
حالا دیگه ماشاله پلو مرغ باید بخورند،‌ بنز و محافظ بیاد در خونه، برای ملاقات وقت پیش پیش باید بگیرند، توقع داری بلند بشند بقچه کنند کتاب بزنند زیر بغلشون برند نجف مثل قدیمها یک حجره کرایه کنند و عبا بفروشند در عوض کتاب؟

اگه میشد چــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی می‌شد! ولی مگر در خواب!

۱۳۸۹ اردیبهشت ۳۱, جمعه

به‌ تاسی از محمد نوری‌زاد

محضر رهبر گرامی جمهوری اسلامی ایران، حضرت آیت الله خامنه‌ای


شاید به خاطر بیاورید خطاب بالا را از اوّلین نامه «محمّد نوری‌زاد». همان نامه‌ای که چند خط پایین‌تر شما را پدر خطاب می‌کند و دعوت به عذرخواهی از مردم. همان‌ نامه‌ای که امروز به خاطرش در زندان تحت امر شما محبوس و مضروب است، به گواه دخترش ضربه مغزی شده است، و بینایی‌اش معیوب. این است عدل علی؟


این نامه را خطاب به شما می‌نویسیم به تاسی از او، آزادمرد روزگار تلخمان، که این روزها خبر ضربه مغزی شدنش در زندان خوشنام تحت امرتان - اوین - تلخی‌اش را دو چندان کرده‌ است. می‌نویسیم که بدانید، و نزدیکانتان که از نامه نگاری‌های به رهبری می‌نالند بدانند، نوری‌زادها از یاد ما نخواهند رفت. که بدانید و بدانند هیچ فقهی و هیچ فلسفه‌ای شما را از پاسخگویی مبرّا نمیکند، و بدانید و بدانند قلم را هیچ فقهی و هیچ فلسفه‌ای و هیچ اسلحه‌ای خاموش نکرد‌ه است و نخواهد کرد.


به چه جرمی؟‌ چه مضحک است و چه زهر که در این روزگار نویسندگانمان را باید غرقه‌‌‌ در خون در مخمسه‌ها بیابیم به بهانه‌ی واهی «توهین». هم شما را پدر خطاب کردن و مشفقانه پند به عذرخواهی دادن توهین است و هم چون مجید توکّلی، شما را «دیکتاتور» خواندن؟ اگر آن یکی حسب به توهین می‌شود، پس لابد این یکی عین واقعیت است، و اگر «دیکتاتور» را بر نمی‌تابید، پس چگونه پاسخ «پند» را به «شلّاق» می‌دهید؟


محمّد را آزاد کنید. باور کنید نه تنها گذاشتن یار ایّام شباب اسباب احترام نیست، و نه زیر پای رفیق روزگار رزم‌ را خالی کردن. و باور کنید چشم همه به برخورد شماست با این نامه‌ها.


مرگ حقّ است و برای همه. خداوند عمر همه مومنین را زیاد کند و عاقبت همه را به خیر. مشفقانه از ما بپذیرید «پدر»:‌ سنّ و سال شما منش متفاوتی می‌طلبد.


با طلب عافیّت